۱۳۹۶ آبان ۱۴, یکشنبه

معرفي کتاب «نقد جهان اوجالان» فصل ششم:




 ژنولوژي: زنِ اثيري و الهه مادر در جهان اوجالان
نام کتاب: نقد جهان اوجالان
نويسنده: صلاح قاضيزاده با همکاري اميد بهرنگ
ناشر: انتشارات حزب کمونيست ايران
(مارکسيست لنينيست مائوئيست)
سال نشر: چاپ اول آذر 1395
از نشریه آتش - شماره 70 

نقد جهان اوجالان عنوان کتابي است که ازسوي حزب کمونيست ايران (م ل م) منتشر شد. موضوع کتاب، نقدي همهجانبه از موضعِ کمونيستي نسبت به نظرات و خط سياسي و ايدئولوژيک عبدالله اوجالان رهبر در حبس پ.ک.ک (حزب کارگران کردستان) است. کتاب، شامل يک مقدمه و يک نتيجهگيري و 8 فصل مجزا با عناوين متفاوت است. معرفيِ مقدمه و فصلِ اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم کتاب را در شمارههاي پيشين آتش خوانديد. در اينجا به معرفي فصلِ ششم ميپردازيم.
عنوان فصل ششم: ژنولوژي:
زن اثيري و الهه مادر در جهان اوجالان
عبدالله اوجالان مدعي است که جايگاه واقعي زن در تاريخ را تبيين نموده و نقش استراتژيک و کليدي زنان در رهايي ملت کُرد و رهايي کل بشريت را مشخص کرده است. آيا بهراستي چنين است؟
در اين فصل نشان داده ميشود که چگونه اوجالان تمام تلاش خود را بهکار ميگيرد تا ميانِ ناسيوناليسم و رهايي زنان آشتي ايجاد کند. اما تناقضات ذاتي ميان اين دو مساله عملا چنين امري را غيرممکن ميکند و حاصل نهاييِ تفکر اوجالان در مورد زنان چيزي نيست جز بازتوليد همان ايدههاي سنتي در چارچوب ناسيوناليسم. اين نقد با اتکا به نظرات مارکسيستي به مساله زنان ازجمله بحثهاي انگلس و نظراتِ «آردي اسکاي‌‌ بريک» و دستاوردهاي برخي دانشمندان فمينيست صورت گرفته است. بحث بر سر اين است که بهطورِ عيني مبارزه براي رهايي زنان يعني رفتن به وراي افق و اهدافي که مُهر مالکيت خصوصي بر آن خورده است، درصورتي که رهايي ملي و ناسيوناليسم درنهايت، ماندن و درجا زدن در سطح اين افق و اهداف است. تأکيد بر رهايي زنان به معناي نشان دادن آن روابط توليدي اجتماعي است که اصولاً ناسيوناليستها قادر به گسست از آن نيستند. اين فصل همچنين نشان ميدهد که اوجالان در مورد مساله زنان و رهايي آنان هم يک ايدهآليست است. تزهاي او در مورد زنان بهطور اجمالي عبارتند از: 1) خلق کُرد براي تاريخ نقش مادري و گهواره ايفا کرد و اين کار را توسط زن کُرد انجام داد 2) سرشتِ بشر سرشتي زنانه بود و بهدليل انحراف از اين سرشت، ديگر زن با ارادة ذاتي و هويت خود وجود ندارد و با بازگشت به گوهرِ زن ميتوان به شکلگيري مجدد انسانيت ياري رساند 3)  نياز به قراردادِ اجتماعيِ ميان زن و مرد است تا نهاد خانواده دمکراتيزه شود 4) براي رسيدن به اين هدف، زنانِ پکک بايد اصل ميهنپرستي و پايبندي به زادگاه را بهعنوان نخستين اصلِ ايدئولوژي رهايي زن بپذيرند و در وهلة اول با ميهن خود ازدواج کنند و تا زمانيکه از نابرابريها و زشتي و پليديهايي که اين نابرابريها بهوجود آورده گسست نکردهاند بهتر است از برقراري رابطه جنسي با مردان همرزم خود دوري گزينند.
در اين فصل نشان داده شده است که درواقع اوجالان سعي دارد مساله زنان را با يک هدف بورژوا- ناسيوناليستي تبيين کند و اسطورهسازي از خاکِ سومر را با اسطورهسازي از خاکِ مادر و نقش زنان سومري در هم ميآميزد تا هويتي نمادين شکل دهد. به باور اوجالان زايندگي زن، رفتار مادرانه و روحية تعاون براي نگهداري فرزند نقش تعيينکنندهاي در گذر انسان از دوره توحش به انسانِ اجتماعي داشت، زنان نهتنها خالق زندگي بودند بلکه توليدکنندة آلات و ابزار مورد نياز براي دوام زندگي و مبدع انقلاب نوسنگي (انقلاب در کشاورزي و دامپروري) نيز بودهاند. در تئوري مورد نظر اوجالان، مادريتِ زن تقديس ميشود تا زايندگي زن با زايندگي خاک يکسان گرفته شود تا بين «مادر خاک» و «مادر طبيعت» پلي زده شود و بهاصطلاح «يک ايدئولوژي زنانه بسيار ريشهدار و مرتبط با گوهرِ انسان و خاک» آفريده شود. «مادر خاک» با «مادر طبيعت» پيوند مييابد تا مفهوم «سرزمين مادري» ساخته شود. مفهومي که نقش مرکزي در تمامي ايدئولوژيهاي مليگرايانه داشته و دارد. شايد بتوان به ناسيوناليسم رنگ و لعاب «زنانه» زد اما ماهيت اساساً مردانه اين ايدئولوژي را نميتوان تغيير داد. اين امر با برساختة مرکزي ناسيوناليستي «خانه و خانواده» همسو است. خانهاي که توسط روابط جنسيتي معين شکل گرفته و سازنده «ذات» فرهنگ ملي است و بهنوبه خود شيوة زندگي ملت را نسل اندر نسل تعيين ميکند.
اوجالان به سرشت ويژه زنانه اعتقاد دارد و اين سرشت ويژه را «مادريت» ميداند. مادريت هم در مفهوم طبيعي يا بيولوژيکي آن و هم در مفهوم نقش اجتماعي آن: در مفهوم بيولوژيک مادريت يعني زايندگي و در مفهومِ اجتماعي يعني توسعه رنج و احساس مشترک زنانهاي که سرچشمه عواطف نوع دوستانه، روحيه جمعي و همياري اجتماعي است. اما مشکل تئوريِ سرشتِ برتر زنانه صرفاً در ناتوانياش در توضيح اين ستم خاص نيست بلکه در امتيازي است که به تفکر رايج بورژوايي ميدهد که زن را با «طبيعت زن» و «نقش طبيعي زن» بازميشناسند. تفکر رايجي که روابطِ اجتماعي را به‌‌نوعي کيفيت ذاتي در طبيعت بشر ربط ميدهد. حال آنکه هيچ «ذاتِ» تغييرناپذيري وجود ندارد و تاريخ، مدام شاهد تغيير اين کيفيت بوده و بهعبارت ديگر آنچه مدام در حال تغيير است، درک آدميان از خودِ مقوله انسان و ماهيت بشر است. مردسالاري اوجالان زماني عريانتر و کريهتر ميشود که او مادريت در بُعد اجتماعي را نيز بر «سرشت ويژه» زن ميافزايد. اين سرشت که شاخصاش از نظرِ اوجالان «توسعه رنج و احساس مشترک زنانه و عواطف نوعدوستانه و همياري» است اساساً بر پايه نقشي است که زن در مراقبت از کودک بدان دست يافته است. اين رابطه با کودک است که «گوهر زنانه» را در زن نهادينه ميکند. گوهري که گويا تکليف آن مانند ساخت ژنتيک انسان از پيش تعيين شده است. اين فصل نتيجه ميگيرد که تنها با تکيه به روشِ علمي تحليل تاريخ يعني ماترياليسم تاريخي است که ميتوان ظهور ستم بر زن را بر مبنايي درست و واقعي توضيح داد. اين مارکس و انگلس بودند که براي نخستين بار نشان دادند ستم بر زن، محصول و نتيجة تغيير در خصلتِ سازمان اجتماعي بشر است و رهايي واقعي زنان بسته به رها شدن از روابط توليدي و اجتماعي است که ستم بر زن و تبعيض جنسيتي را بازتوليد ميکند.
اين فصل معتقد است به لحاظ سياسي، تفکر اوجالان کاربُردِ عملي معيني دارد: تلاش براي مهارِ يک نيروي اجتماعي مهم براي پيشبرد مقاصد سياسي خود. اوجالان تا آن حدي مدافع «آزادي زن» است که به بازسازي ملت کُرد ياري رسانَد. ملت، آن حصاري است که زنان نبايد از آن گذر کنند. هدف درهم شکستن تام و تمام زنجيرهايي نيست که دست و پاي زنان را بسته است. محدوديتهاي تاريخي اين تفکر دير يا زود به مانعي در راه رهايي زنان و بهناگزير به اهرمي براي مهار و کنترل اين نيروي اجتماعي بدل خواهد شد. تمامي تلاشهاي نظري اوجالان از چنين خصلت مهارکنندهاي در رابطه با بيداري سياسي زنان کُرد برخوردار است.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر