۱۳۹۵ آبان ۴, سه‌شنبه

سرسخن


درباره مناظره کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا




از نشریه آتش  شماره ۶۰


سه مناظرهي ميان دو کانديداي رياست جمهوري آمريکا (هيلاري کلينتون و دونالد ترامپ) ساعت ۴ و نيم صبح به وقت ايران از شبکه تلويزيوني بي بي سي بهطور زنده و با ترجمه‌‌ي فارسي، پخش شد. افراد زيادي بيدار نشستند تا اين مناظرهها را ببينند و بسياري هم برنامه را ضبط کرده تا بعد آنرا نگاه کنند. صبحِ روزِ بعد تعجبانگير بود که اين همه آدم از روشنفکر تا مردمِ عادي اين مناظرهها را دنبال کرده و در موردش ابرازِ نظر ميکنند.
مردم در ايران و ساير نقاط جهان، اخبار و سياستهاي بين المللي و داخلي را با دلايل و انگيزههاي متفاوت، دنبال ميکنند. اين تفاوت ربط مستقيم دارد به چگونه نگاه کردن به جهان، جايگاه و رابطه ميان طبقات و تفکرات گوناگون با مناسباتِ سياسي اجتماعي اقتصادي و نتيجتا اخلاقي و ايدئولوژيک حاکم. مثلا کمونيستها و انسانهاي‌‌ آگاه و مترقي، عرصه‌‌ي سياست و رخدادهاي داخلي و جهاني را براي فهميدن روندهاي جاري دنبال و تحليل ميکنند زيرا بر همين صحنه است که بايد نقشه و راه کمونيستي براي رهايي از مناسبات ستمگرانه را درستتر ترسيم کرده و عمل کنند.
اما بسياري از مردم (بهخصوص آن بخشهايي که سمتگيري سياسي معيني ندارند)، اغلب با اين انگيزه و ايدئولوژي که در اين ميان «موقعيتِ من چه ميشود»، پيگيرِ اخبار و سياستها ميشوند. مثلا محاسبه ميکنند که در کشمکش ميان جناحهاي جمهوري اسلامي، اطلاحطلبان يا اصولگرايان پيروز شوند کدام براي موقعيتِ آنها مفيدتر است. هرچند که بارها اثبات شده که هيچيکدام مفيد براي مردم نيستند. چون همهشان محصول نظام ارتجاعي جمهوري اسلامي اند و آنرا نمايندگي ميکنند و هر کسي در راس دستگاه حکومتي اين نظام بنشيند بايد طبق منطقِ و پويشهاي اين سيستم عمل کند که استثمار و ستم و تبعيض و زن ستيزي،  فقرِ و بي حقوقي اکثريتِ مردم و... قوانين آن است.
در عينحال مردم در ايران به تجربه ديدهاند که صرفا سياستهاي داخلي نيست که بايد محاسبه شود. بلکه روندهاي بينالمللي (بهويژه اگر پاي بزرگترين قدرت سرمايه داري امپرياليستي يعني آمريکا در ميان باشد)، نقشي مهمتر دارد و سياستهاي داخلي هم اغلب توسط آن قالببندي ميشود. بههمين دليل مثلا اين سوال را جلو ميگذارند که جنگ در سوريه به کجا برسد «بهاي مَسکن پائين ميآيد؟». اين محاسبات هرچند با دلسوزيهاي نسبت به وضعيتِ تودههاي مردم در سوريه همراه است، اما سريعا به «وضعيت من، تاثيراتش روي ما» گذر کرده و دلسوزي و يا خشم از جنايتهايي که امپرياليستها و نيروهاي بنيادگراي ديني و جمهوري اسلامي در سوريه مرتکب ميشوند و فکر کردن به اينکه در مقابلِ اين اعمالِ ضدانساني چه بايد کرد، کمرنگ ميشود. يا به بمبارانهاي وحشيانهي شهر حلب از نقطه نظرِ تاثيراتاش بر روي بهرههايي بانکيشان (هرچند اغلب ناچيز است) نگاه ميکنند. از اين جهت جاي شگفتي نيست که تعدادِ زيادي با دقت و موشکافانه مناظرههاي دو کانديد رياست جمهوري در آمريکا را دنبال کردند چون فکر ميکنند اين انتخابات و نتيجهي اش ميتواند در رابطهي ميانِ جمهوري اسلامي و امپرياليسم آمريکا تاثيراتي داشته و «وضع ما بهتر يا بدتر شود». مثلا يک سوالي که اين روزها بهگوش ميرسد اين است: «کلينتون يا ترامپ، کدام انتخاب شوند قيمت دلار پائين خواهد آمد؟». در نظامي که بنيادش توليد کالايي است و کسبِ سود به هر قيمتي قانونِ اول آنست، سياست و ايدئولوژي هم به کالا تبديل شده و بر اساس آن سنجيده و محاسبه ميشود. درون خودِ جامعهي آمريکا هم همين نگاه در بين بخش بزرگي از مردم وجود دارد. در رسانهها (که امروز انتخابات آمريکا عنوانِ اصلي آنها شده است)، مصاحبه کنندگاني از ميان مردمِ عادي ميبينيم که بر اساس اينکه آيا در صورت انتخاب هر يک از اين دو کانديداها، امکان سفر و ديدار اقوام شان سهل تر شده يا دشوارتر، وضعِ کار و درآمدها چطور خواهد شد، تصميم گيري ميکنند و آگاه نيستند که آخر اين چه نظامي است که اوليهترين خواستههاي انساني را از مردم گرفته و مانند گروگان با آنان رفتار ميکند.
گرايشِ ايدئولوژيک انتخاب از ميانِ «بد و بدتر»، «جهانشمول» است و پايهي مادي دارد. پايه در اوضاع اقتصادي، فقر و بيدورنمايي و بيکاري گسترشيابنده اکثريت تودهها در سراسر جهان و سيستمِ سرمايهداري جهاني و منطق و کارکرد آن دارد. پايه در فقدانِ دولتهاي سوسياليستي و انقلابي که مانند قطبِ جاذبه‌‌اي قدرتمند، راه ديگري را به عينه به مردم نشان دهد و افکار را حول رهايي از چارچوبههاي نظام موجود شکل دهد. وجود چين سوسياليستي در دهههاي ۵۰ تا ميانهي ۷۰ ميلادي و شوروي سوسياليستي در دهههاي ۲۰ تا ميانهي ۵۰ ميلادي، چنين کارکردي داشت. اين امر همچنين پايه در کوچک و ضعيف بودنِ احزاب کمونيست دارد که بر روي خط و سياست کمونيسمِ نوين استوار بوده و بر اين اساس ميليونها مردم را براي سرنگوني دولتهاي ارتجاعي و سازماندهي نظامي از نوعِ ديگر، رهبري کنند.
اين گرايشِ ايدئولوژيک در ميان طبقاتِ گوناگون رايج است، اما بيش از همه طبقاتِ مياني جامعه، آناني که چيزي براي حفظ کردن و محاسبه کردن دارند، بيان و نمايندگي ميکنند. اما معنايش اين نيست که تودههايي که چيزي براي از دست دادن ندارند، از اين قاعده و تفکر برياند و خودکار صحيح و علمي فکر کرده و علل زيربنايي و پيچيدهي رنجهاي ناشي از اين سيستم را درک ميکنند و پي «بد و بدتر» روان نميشوند. همانطور که مارکس گفت: در جوامعِ مبتني بر طبقات اجتماعي، ايدههاي غالب در هر دورهي تاريخي، همان ايده‌‌هاي طبقه حاکم است.
در کارزارهاي انتخاباتي آمريکا مي بينيم که چگونه نمايندگانِ دو حزبِ بزرگِ امپرياليستي با جِد و جهد تلاش ميکنند تا احساسات و تمايلاتِ خوب و بدِ توده ها را به مجاري موردِ نظرشان کشيده و از آنان براي راي دادن به خود و پذيرفتن منطقِ سيستمِ امپرياليستي و مشروعيت دادن به آن (بهجاي مخالفت با سيستم و جنايتهايش)، تائيديه بگيرند و بدين وسيله در واقع مردم را همدستِ جنايتهايشان بکنند. از طرف ديگر تودههاي وسيع مردم را ميبينيم که با جِد و جهد تلاش ميکنند به زير بال و پَرِ يکي از  دو نمايندهي سيستمي بروند که باعث و باني همه بلاهايي است که بر سر آنان و تودهها در چهار گوشهي جهان، آمده است. همان وضعيتي که در دورههاي انتخاباتي در ايران شاهدش هستيم. همان استدلالات و همان جِد و جهدها. آيا اين استدلالات آشنا نيست؟ «خب! بله. کلينتون کسي نيست که من ميخواهم. او هم بد است. اما بالاخره در مقابلِ ترامپ شيطانِ کوچکتر است»، شبيه: «من از موسوي و کروبي دلِ خوشي ندارم. اما از احمدي نژاد که بهترند». يا: «رآليست باشيم. دو انتخاب بيشتر نداريم. يا کلينتون يا ترامپ. بنابراين اگر به کلينتون راي ندهي کمک کرده اي که ترامپ راي بياورد». شبيه: « اگر به روحاني راي ندهي، جليلي راي ميآورد. انتخاب کن!». تا ببينيم در انتخابات 7 ماه ديگر در ايران، کي در مقابل کي «بد و بدتر» است که چندي است بحثهايش داغ شده است.
رفيق آواکيان در نقدِ چنين تفکري ميگويد کلِ موضوع به اين بحث تقليل پيدا ميکند که: «مادامي که شما منطق و «انتخابهاي» ديکته شده توسطِ اين سيستم را پذيرفته ايد، شما مجبوريد منطق و «انتخابهاي» ديکته شده توسط اين سيستم را بپذيريد» [تفکري مرگبار]. آيا اين واقعيت که اين سيستم، شخصي مانند ترامپ را در راس يکي از دو حزبِ عمده بهعنوانِ کانديد «مشروع» توليد کرده است، به طورِ کاملا قدرتمندي غيرمشروع بودن کلِ اين سيستم را نشان نميدهد؟ اين واقعيت که کلينتون و دمکراتها تنها مخالفتشان با ترامپ در اين است که آنها نمايندگانِ بهترِ همين سيستم اند و قادرند بهتر براي جنايتهاي اين سيستم کار کنند، آيا به طورِ قدرتمندي نيازِ فوري براي گسست از منطق و فرضيات اين سيستم و بهپاخيزي عليه آن و کساني که نمايندهاش هستند، از جمله کلينتون و ترامپ، را نشان نميدهد» (1)
مناظره ‌‌‌هاي کلينتون و ترامپ از جهت ديگري هم بهشدت مورد توجه مردم قرار گرفت و تا حدي اين تصويرِ غلط و واژگونه که گويي غرب و بهويژه آمريکا جوامعي با سطحِ بالاي تمدن اند و سياستمدارانش داراي اخلاق و ادب و...را برهم ريخت. انحطاط، اخلاقياتِ فاسد و ضد زن، دروغگوييهاي طرفين، جنگ افروزيهاي جنايتکارانه، به راه انداختن جنگهاي نيابتي و به خاک و خون کشاندن خاورميانه، قالتاقبازيها، دزديها، فرارهاي مالياتي، مواضع فاشيستي در قبالِ مهاجرين و تودههاي سياه و لاتين، سوءاستفاده از موقعيتها براي منافع شديدا شخصي، لومپنيسم و امثالهم حتا براي آناني که پيرو سياستِ «بد و بدتر»اند حيرتآور و قابل تامل بود. اين دو کانديدا بخشي از منجلابي که نمايندگي ميکنند و ماهيتِ نظامي که محصولش هستند را بهصحنه آوردند. بينده احساس ميکرد که مشاهده‌‌گرِ يک لجنزار بهتمامِ معناست. مردمِ آگاهتر ميگفتند «فرقِ نگاه اينها با نگاهِ جمهوري اسلامي به زنان و يا مهاجرين افغانستاني در چيست؟» 
در جريانِ اين مناظرهها و افشاگريهاي طرفين از يکديگر، مطبوعات و کانالهاي خبري ايران پر شد از اظهار نظر در اين زمينه. ترامپ را نقد ميکردند که «به زنان اهانت کرده و حُرمت نگه نداشته است». گويي خودشان بهتر از او هستند. بله. ترامپ يک فاشيستِ پول پرستِ ضد زن است. به قولِ بيانيهي حزب کمونيست انقلابي آمريکا (آر سي پي):«ترامپ نمايندهي کاملي است از ارزشهاي اجتماعي که اين امپراتوري تجسم آن است. نه تنها مواضع سياسي او، کل شيوهي زندگياش، قلدري‌‌اش، هرزگياش، ...نگاههاي چندشانگيزش به زنان...او تجسم استثمار و غارتي است که سرمايه داري و ذهنيت «اول خودم » اشاعه مي دهد....».
اما مگر سردمداران نظامِ جمهوري اسلامي براي اسلامي بهجز اينند؟ ايدئولوژي اسلامي که به آن ميبالند، همين نگاه و رويکرد «ترامپي» را به  زنان دارد. «کتابِ آسماني»شان زن را کشتزارِ مرد ميخواند؛ کتک زدنِ زن توسط شوهر را اگر هر لحظه و هرجا حاضر به همخوابگي نشود،  مجاز ميداند. زن را در برابر مرد پَست و فرودست خوانده و موجودي براي لذت رساني به مرد ميداند. در واقع زن را «انسان» نميداند. تفاوتي ميان «زن خواهي» ترامپ با 4 همسري اسلامي و بينهايت صيغه در مذهب شيعه، وجود ندارد. 
جمهوري اسلامي و هيچيک از سردمدارانش مطلقا در موقعيتِ افشاگري از ترامپ قرار ندارند.
يک جنبهي مثبتِ اين مناظرهها و اينکه مردم نسبتا زيادي آنها را ديدند اينست که مقدارِ  قابل توجهي از سياست، تضادها و رقابتهاي درونِ ارتجاع، مسائل مربوط به زنان، اخلاقيات، تودههاي فقير و مهاجرين، جنگهاي امپرياليستي و غيره را موضوع بحث و فکر کرده است. فرصت مساعدي است که ما کمونيستها درگير اين بحثها شده و بر پايهي تفکري علمي و کمونيسم نوين، درکها را ارتقا داده، به توده ها درفهم صحيحتر اين اوضاع در جهت سازماندهي انقلاب، ياري برسانيم. n 
«آتش»

۱ـ مقالهي «منطقِ مرگبار شيطانِ کوچکتر. باب آوکيان درباره‌‌ي ترامپ، کلينتون، «شيطانِ کوچک‌‌تر» و انقلاب.». نشريهي انقلاب - ۱ آگوست ۲۰۱۶


 


صحنه ای از تغذیه

صحنه ای از تغذیه


از نشریه آتش  شماره ۶۰


جماعت حلقه زده اند؛ منتظر. آن وسط شمر است با رخت قرمزش و پيرمردي مفلوک که به نظر ترياکي ميآيد و احتمالا قرار است حرمله باشد. يعني همان بدذاتي که در عصر عاشورا خيمه ي حسينيها را به آتش کشيد. طفلان مسلم با لباس سفيد و شال سبز روي زمين دراز کشيده اند. دو سه علم سرخ و سياه اينجا و آنجا سرافکنده برپاست. و مردي گردن کلفت که چهره اش بيشتر به پهلوانان معرکه گير ميماند با بلندگوي دستي ميدان دار است. پشت همة اينها، طبل ها و سنجِ را چيده اند و طبالي که نشسته و دارد چرت ميزند. اين صحنه اي از تعزية امسال است.
 تعزيه که خيلي از اهل تئاتر آن را يکي از نمونه هاي نمايش خياباني با تکنيک فاصله گذاري ميدانند. جاي برتولت برشت خالي که اين فاصله گذاري را در ميدانهاي رژيم اسلامي ببيند و حال کند. معرکه گير فرمان حرکت ميدهد. حرملة مفلوک ميخواهد نعره بزند اما صدايش در نميآيد. چيزي زير لب ميگويد و شمشير به دست دور سر طفلان مسلم جولان ميدهد. معرکه گير با دوستش که کت شلوار پوشيده و آن کنار ايستاده خود را کنار ميکشند و سر در هم ميکنند و به حرکات حرمله ميخندند! هنوز دقيقه اي نگذشته، بازيگران همه به جاي خود خشک ميشوند: مجسمانه! صداي فلزي معرکه گير همراه با سوت از بلندگو به گوش ميرسد: «اين روزها ارج و قرب داره به خدا. حالا از هر کي امام حسين اربابشه ميخوام دست بکنه تو جيبشو يک دو هزار تومني در بياره و بندازه تو اين بساط. بيست تومن که جمع شد کربلا رو ادامه ميديم!» از چهرة تماشاگران معلوم است که کسي از اين پولها ندارد ولي تا دلتان بخواهد بغض دارند که بترکانند و اشک دارند که بريزند. اسم عباس و حسين و قاسم و علي اصغر را که ميشنوند اشکشان سرازير ميشوند. بعضيها در اين حالت دستشان به جيب ميرود و اسکناس مچالة کم ارزشي، صد توماني يا حداکثر ۵۰۰ توماني بيرون ميآورند و به سبد معرکه گير مياندازند. مراسم با آتش زدن خيمه توسط حرمله که صورتش را پوشانده تمام ميشود. تماشاچي ها حمله ميبرند تا تکه هايي از پارچة سوخته شده را به نيت تبرک دريافت کنند. حرمله صورتش را باز نميکند. چون وحشت دارد فردا در خيابان توسط جماعت شناسايي شود و کتک خورد!
 پشت قصة اين تعزيه، وضعيت حاکم بر ايران اسلامي نهفته است: تراژدي جهل و استيصال و سرگشتگي. نظامي با رنگ و لعاب ايدئولوژي مخدر مذهبي که ميخواهد جيبتان را خالي کند. صحنه گردانهايي که به ريش بازيگران ميخندند. رختها و علامتهاي قرون وسطايي که با آلات مدرن ترکيب شده اند. بلندگوي دستي نمادي از رسانة رسمي است که هم مغز عوام را ميخورد، احساساتشان را به بازي ميگيرد و به سبک شبکه هاي تلويزيوني پولي در کشورهاي غربي سر بزنگاه به شما ياد آوري ميکند که مهلت آبونمانتان تمام شده و براي تماشاي ادامة سريال ها بايد هزينه اش را بپردازيد.
تاثيري که همة اينها در فرهنگ و روبناي مذهبي مسلط بر جامعه گذاشته محکم کردن باورهاي خرافي مردم و اتکاي آنان به اسطوره هاي دروغين براي حل مشکلات ريز و درشتشان در زندگي است. در دوره هاي خيزش و تلاطم اجتماعي و سياسي که از اواخر دوران قاجار فرا رسيد اين نمادها و باورهاي مذهبي به کمک دستگاه روحانيت شيعه آمد تا براي خود پايه ها و اهرمهايي فراهم کنند و موقعيت سياسي بهتري به دست آورند. اين مساله به ويژه از واقعة پانزده خرداد ۱۳۴۲ و سر بلند کردن خميني و پيروانش به عنوان يک قطب سياسي ـ مذهبي اوج گرفت و در جريان انقلاب ۵۷ و تحولات پس از آن به جزء لاينفکي از بمباران ايدئولوژيک فکري حکومت اسلامي تبديل شد. زماني که خميني تاکيد کرد «اين محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته» خوب ميدانست که چه اهرمي را در اختيار گرفته است. n


سهم کردستان از توسعه = کولبری و مرگ

سهم کردستان از توسعه = کولبری و مرگ


کاوه اردلان
از نشریه آتش  شماره ۶۰



اين شعارِ محوريِ اجتماع اعتراضي گروهي از مردم شهر مريوان بود که در اعتراض به ناامني جادهها  در روزهاي 31 تا 51 مهر دست به حرکتي مهم و اجتماعي زدند. جادهي سنندج- مريوان بهخاطر غير استاندارد بودن يعني باريک بودن و داشتنِ بيش از هشت پيچِ خطرناک هر روزه باعث کشته شدن تعدادي از مردم ميشود. اخيرا واژگون شدن چند تانکر سوخت در ورودي شهر مريوان، به فاجعه کشته شدن مردم اضافه کرده بود. فعالينِ شهر ابتدا با جمع آوري بيش از هشت هزار امضاء عليه وضعيت جاده ها و لزوم احداث جادهي کمربندي که از شهر دور باشد و عليه وعدههاي توخالي حکومت اعتراض کردند. آنها بيانيهاي صادر کردند که در بخشي از آن آمده بود:
«سالانه صدها نفر در اين جاده ها جان خود را از دست ميدهند و باعث معلوليت صدها نفر نيز مي شود که بايستي تا هنگام مرگ درد را به جان بخرند. همچنين زيانهاي جاني که در نتيجهي نبود امکانات پزشکي مناسب در هنگام انتقال زخميشدگان به بيمارستان بهوجود ميآيد هم بخشي از همين عوارض جادهاي نامناسب است. از سوي ديگر ميدانيم زيانِ اقتصادي که متوجه وسائل حمل و نقل مردم ميشود، و خطراتي که اين جاده متوجه توريستها ميکند کم نيست. علاوه بر اين موارد، درد و رنجي که خانوادي قربانيان و خسارت ديدگان از اين مسائل تحمل ميکنند را بايد به عوارض نامساعد بودن اين جاد ها اضافه کرد».
روز 31 مهر صدها  تن از مردم دست به اعتراض زدند و تعداد زيادي از مغازهها نيز در همبستگي  به مدت چندين ساعت دست از کار کشيدند. عليرغم تهديدات حکومتي در مورد نداشتن مجوز برگزاري روز 51 مهر بار ديگر تجمع اعتراضي برگزار شد و مردم خواستار رسيدگي به اين وضعيت اسفناک شدند.
طي سالهاي اخير تردد جاده اي در جاده سنندج- مريوان و همچنين جاده مريوان به مرز باشماق بهشدت افزايش يافته است. علت اين امر افزايش تجارت کالايي ميان ايران و کردستان عراق است و هر روزه کالاهاي گوناگون صنعتي  و همچنين مواد غذايي بسيار زيادي از طريق اين جاده به کردستان عراق صادر ميشود. اين امر با توجه به حاکميت نيروهاي نظامي، سودهاي کلاني نصيبِ ماموران حکومتي ميکند. تردد کاميونهاي سنگين حمل بار و همچنين ماشينهاي سنگين نظامي، باعث فرسودگي سريعتر جادهها ميشود. از آنجا که قبلهي ماموران حکومتي کسب سود و درآمد است تا آن درجه به وضعيتِ ايمني جادهها رسيدگي ميکنند که اموراتشان بگذرد. در اين ميان شوينيسم هم عمل مي کند بيشتر نظاميان شاغل در تامين «امنيت جاده» و کنترل تردد و بهاصطلاح جلوگيري از قاچاق عمدتا بدنبال کسب سود هستند و وضعيت معيشت و رفاه مردم بومي کرد اهميتي برايشان ندارد.
مقامات حکومتي بيش از دو دهه است که در مورد بهبود وضعيت جادهها در کردستان بهخصوص جاده همدان- سنندج و همچنين جاده سنندج- مريوان و سنندج- بانه که يکي از مراکز تجارت مرزي بهشمار ميآيد وعده و وعيد داده اند اما در عمل تنها بخشي کوچک از وعدههايشان را اجرايي کرده اند.
همزمان با اين اعتراضات، کانال تلويزيون دولتي کردي که مرکزش در سنندج است چندين برنامه مفصل در مورد وعدههاي حکومتي داشت که در آن "مسئولين" بار ديگر وعدههايشان را تکرار کردند. از آن جمله به طرح احداثِ زيرساخت براي قطار تهران-همدان- سنندج اشاره کردند و گفتند که اين طرح به اين زوديها پايان نخواهد يافت و درصد کمي از ريل قطار همدان- سنندج احداث شده. روشن است که بار ديگر مردم کردستان بايستي منتظر بمانند. هول و هراس حکومتيان از اينکه مبادا سلطهي نظاميشان بر کردستان در آينده تضعيف شود، بر بي رغبتي آنان در اجرايي کردن وعدههايشان افزوده است. هر بار که مردم کردستان براي اعتراض به امري اجتماعي - سياسي و يا اقتصادي به خيابانها ميآيند مقامات محلي تهديد ميکنند که اين اعتراضات باعث ميشود که حکومت برنامههايش را براي کردستان اجرايي نکند. مثلا چندين پيش که مردم مهاباد در اعتراض به کشته شدن مشکوک فريناز خسرواني کارمند يک هتل اعتراضاتي را بهپيش بردند، اين تهديدات بسيار شنيده ميشد.
تردد و رفت و آمد بالاي ماشينها در جادههاي اکثريت شهرها و شهرکهاي ايران صورت ميگيرد و مشکلات محيط زيستي مانند آلودگي هوا و همچنين تصادفات جادهاي فقط مربوط به کردستان نيست، ولي از آن جا که اختصاص بودجههاي عمراني عمدتا تمرکزش به استان مرکزي است، وضعيت در استانهاي دور از مرکز بهخصوص در استانهاي نزديک به مرز مانند کردستان بدتر است و حکومت دهها برابر بودجه عمراني و توسعه صنعتي را به استان مرکزي و برخي ديگر استانها مانند اصفهان يا يزد و يا اراک اختصاص ميدهد تا به کردستان، يا کرمانشاه و لرستان و بلوچستان.
وضعيت بسيار خراب اقتصادي بهخصوص در کشاورزي باعث شده که تعداد زيادي از مردم ساکنِ مناطق مرزي به کارِ طاقت فرساي کولبري روي بياورند و مرتبا با شليکِ نيروهاي نظامي کشته ميشوند. در آخرين مورد در روزهاي 22 و 32 مهر دو کولبرِ زحمتکش به نامهاي حسن اميني که تنها 02 سال سن داشت و احمد نظري که براي تامين مايحتاج زندگي به اين شغلِ خطرناک روي آورده بودند توسط نيروهاي نظامي به قتل رسيدند. اين خود جلوه اي از ستم ملي بر مردم کردستان است که در شعار اصلي اعتراضات اخير در مريوان جلوه گر شد.
اعتراضات اخير در مريوان بسيار خوب بود. اين اعتراضات بهنوعي ادامهي اعتراض به آلودگي هوا با اعلام يک روز در هفته ممنوعيت تردد خودروها و بيرون آمدن مردم با دوچرخه  بود که خود باعث اعتراض به ممنوعيت دوچرخه سواري زنان و فتواي حرام بودن آن توسط خامنه اي منجر شد.
اعتراضات عليه آلودگي محيط زيست و تصادفات جادهاي بايستي البته از چارچوب مطالبات روزمره فراتر برود و کل روابط سرمايه داري حاکم که علت العلل همهي مشکلات اجتماعي از آلودگي محيط زيست گرفته تا ستم بر زنان وستم ملي و بيکاري و فقر و نابرابري و رشد بادکنکي و بي رويه شهرها و نابودي کشاورزي و... است را نشانه بگيرد. اعتراضات بايستي متوجه سرنگون کردن هرچه سريعتر جمهوري اسلامي و سيستمي که نمايندگي ميکند باشد. گرايش رفرميستي وانمود ميکند که تحتِ همين سيستم ميتوان دست به اصلاحاتِ اجتماعي بهنفع مردم زد. اما چنين چيزي فقط خواب و خيال است.
راه پايان دادن به مشکلات اجتماعي دست زدن به انقلاب قهري و سرنگون کردن سيستم سرمايه داري جهاني است. براي اينکار وظيفهي کمونيستها فراهم ساختن شرايط آن سرنگوني است. در درجهي اول در ايران بايستي حزب کمونيست م ل م  را تقويت کرده و بر اساس يک استراتژي انقلابي سيستم حاکم که ارگان سرکوب طبقاتي است را از ميان برداشت و در مسير ساختن جامعه‌‌ي نوين سوسياليستي که تامينِ نيازهاي اکثريت تودههاي ستمديده در اولويت قرار دارد، گام برداشت. n