۱۳۹۲ تیر ۳۰, یکشنبه

سنگ روی سنگ بند نیست اما...





برای اینکه تشخیص دهیم در دنیای امروز سنگ روی سنگ بند نیست به مغز پیچیده و ضریب هوشی فوقالعاده نیازی نداریم. حتی محافظهکارترین و «غیرسیاسی»ترین رسانهها نیز نمیتوانند از انعکاس اخباری که نشان از اوضاع بی ثبات و پر آشوب بینالمللی دارد پرهیز کنند. زمانی بود که خیلیها در عکسالعمل به نابسامانیها و بیعدالتیهایی که جامعۀ ایران را فراگرفته حسرت زندگی در کشورهای دیگر را میخوردند و فکر میکردند که این وضع ناگوار ناشی از بداقبالی تاریخی ایرانیان و احیانا چند ملت فلکزدۀ دیگر جهان سومی است. اما نزدیک به یک دهه است که صدای بلند طبل بحران از هر گوشۀ این کرۀ خاکی به گوش میرسد. محدود به جهان سوم هم نیست. تلاطم و بی ثباتی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و بحرانهای ایدئولوژیک گریبان جوامع امپریالیستی غرب و شرق را هم گرفته است.
شکل بروز تلاطمات در همه جا یکسان نیست. اعتراضات و خیزشها، درگیریها و حتی جنگهایی که بر بستر بحرانها به راه میافتد محرکها و «بهانه»های یکسان ندارد. برای مثال دستدرازی دولت اسلامگرای ترکیه به محیط زیست شهری (تصمیم به تخریب یک پارک قدیمی در مرکز شهر استانبول) جرقۀ یک اعتراض چند صد هزار نفری سراسری در آن کشور علیه حزب حاکم و سیاستهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگیاش را میزند که بعد از گذشت هفتهها هنوز هم خاموش نشده است. یا در آن سوی دنیا، در کشور ظاهرا با ثبات برزیل که معجزۀ اقتصادی قرن بیست و یکماش مینامیدند، افزایش بهای بلیط وسائط نقلیۀ عمومی ناگهان یک میلیون نفر را به خیابان میکشاند تا نه فقط علیه گرانی شعار بدهند بلکه فقر و تبعیض و فساد حکومتی و وابستگی هیئت حاکمه کشور به سرمایه جهانی و مراکز قدرت بینالمللی را به چالش بگیرند. نمونۀ دیگر، مصرِ بعد از بهار عربی است. در اینجا، تلاش اسلامگرایان اخوانی برای تحمیل حاکمیت استبدادی و قوانین مرتجعانه مذهبی بر حیطههای عمومی و خصوصی جامعه نزدیک به 30 میلیون نفر را درگیر جنبشی اعتراضی با خواست برکناری محمد مرسی (یا در واقع کنار رفتن اخوانالمسلمین از حکومت) میکند. و به یاد بیاوریم همین دو سال پیش بود که «جنبش اشغال» در آمریکا و سپس در دیگر کشورهای امپریالیستی در عکسالعمل به سیاستهای مالی ویرانگر و غارتگری بانکها و بازارهای بورس بر پا شد و به سرعت توانست توجه قربانیان نظام سرمایهداری را در هر گوشۀ دنیا به خود جلب کند.
آیا گوناگونی محرکها و بهانهها نشانگر آن است که این وقایع و تحولات ریشههای متفاوت و جدا از هم دارند؟ خیر. آیا ارتباطی میان تخریب محیط زیست، گرانی، اسلام سیاسی، بورسبازی، تقلب بانکی، فساد و رشوهخواریِ مقامات قدرتمند سیاسی و... وجود ندارد؟ چرا، دارد. رشتهای که همۀ این پدیدههای شوم را به هم ربط میدهد و در شرایطی پیچیده و متناقض در کنار هم مینشاند، نظام و ساختار واحدی است که دنیای معاصر را شکل داده است: سرمایهداری امپریالیستی. در این نظام همه چیز تابع یک هدف مرکزی است: ارزش افزایی دائمی از طریق بهرهکشی از نیروی کار انسانها و به حداکثر رساندن سود. سرمایهها (و در تبعیت از آنها، سرمایهداران و گروهبندیها و دولتهای سرمایهداری) درگیر رقابتی ناگزیر با یکدیگر میشوند. تشدید استثمار، تحکیم ستمهای طبقاتی و جنسیتی و ملی و مذهبی، دستاندازی بیرویه به محیط زیست و تخریب سودمدارانۀ آن، نتیجۀ منطقی حرکت سرمایهها در فرایندی رقابتجویانه است. این حرکت دائما به تجمع و تمرکز و انبساط بخشی از سرمایهها و ناتوانی و سقوط و از گردونه خارج شدن بخشی دیگر میانجامد. در واقع هر یک از شکافهایی که نقطۀ فوران بحران و تلاطم و درگیری در دنیای کنونی میشوند، شکلهای گوناگون بروز تضاد اساسی نظام سرمایهداریاند: تضاد بنیادین میان مالکیت خصوصی طبقۀ سرمایهدار بر ابزار و امکانات و دانش تولیدی بشر از یک طرف و خصلت اجتماعی شدۀ تولید از طرف دیگر.
نظام سرمایهداری این ظرفیت را دارد که در شکلهای حکومتی گوناگون (سکولار یا مذهبی، دمکراسی پارلمانی یا دیکتاتوری نظامی، سلطنتی یا جمهوری) در ایدئولوژیها و رفتارها و باورهای قرون وسطایی یا مدرن جریان یابد. این ظرفیت را دارد که قوانین و نهادهای شرعی و عرفی را در خدمت به قدرت سیاسی طبقۀ حاکم و سودافزایی سرمایهها تدوین کند و به کار گیرد. مردمی که تجربه سی و چند سال جمهوری اسلامی را بر دوش میکشند حتی اگر شناخت تئوریک علمی از اقتصاد سیاسی ایران نداشته باشند، همدستی و رابطۀ انداموار سرمایه و دستگاه حاکمۀ مذهبی را به خوبی احساس میکنند و تناقضی بین سودجویی، سودافزایی و استثمار سرمایهدارانه با ایدئولوژی کهنه و قوانین شرعی که میراث 1400 سال پیش است نمیبینند.
اما تحولات گونهگون دنیای امروز یک وجه مشترک دیگر هم دارد و آن نبود یک قطب انقلابی واقعی، یک نیروی رهبریکنندۀ پیشاهنگ در راس مبارزات و اعتراضات تودههایی است که از استثمار و ستم به تنگ آمدهاند و تغییر وضع موجود را فریاد میکنند. غیاب چنین نیرویی به معنی آن است که مبارزان و شورشگران امروز کماکان از دورنما و نقشه و استراتژی پیروزمندی که بیراههها و آلترناتیوهای امپریالیستی، واپسگرایانه و منسوخ حاضر در صحنه را به چالش بگیرد و راه واقعی رهایی را ترسیم کند محرومند. این چنین است که برای مثال در خیزش عظیم و الهامبخش ترکیه، بخشی از مردم معترض کماکان پرچم ترکیه را که نماد طبقات استثمارگر و ستمکار این کشور است به دست میگیرند و عکسهای آتاتورک ضدکمونیست (بنیانگذار جمهوری خونبار ترکیه) را به نشانۀ تعهد به سکولاریسم، دفاع از آزادی بیان و مخالفت با اسلامگرایی حمل میکنند. با افکار و باورها و ارزشهایی چنین التقاطی نمیتوان افقی بنیادا متفاوت از نظام سرمایهداری حاکم را مد نظر قرار داد و برای ساختن جامعهای بنیادا متفاوت طرح و نقشه ریخت. نمونۀ تراژیک دیگر، مصر امروز است که بخش بزرگی از معترضان به حکومت اخوانالمسلمین را زیر پرچم کودتاچیان نظامی سرکوبگر و نوکران بورژوا لیبرال امپریالیسم میبینیم. در غیاب یک حزب پیشاهنگ کمونیست، در غیاب افق و برنامه و استراتژی کمونیستی برای کسب قدرت و بنیان نهادن جامعهای انقلابی، میبینیم که جنبش«تمرد» در پشت هلهلههای ناشی از خروج محمد مرسی از قدرت، تابع نمایندگان سیاسی و نظامی «بازار آزاد» و سلطۀ سرمایه امپریالیستی میشود.
اگر قرار است وضع اسارتبار موجود در هر کجای دنیا دگرگون شود نیاز به انقلاب است: یک انقلاب واقعی. از طریق چنین انقلابی است که دولتهای ارتجاعی موجود سرنگون میشوند، در هم میشکنند و به جای آنها یک قدرت سیاسی نوین مینشیند که حاصل اتحاد استثمارشدگان و طبقۀ متوسط و متخصصانی است که تحت رهبری یک حزب پیشاهنگ کمونیستی دورنگر و آرمانگرا جامعه را مدیریت میکند. این دولت دیکتاتوری پرولتاریاست که راه ساختمان سوسیالیسم را به مثابه پایگاهی برای انقلاب جهانی کمونیستی میگشاید. اما برای این که امکان دگرگونی، صورت واقعیت به خود بگیرد و به یک انقلاب پیروزمند منجر شود باید به پیشرفتهترین دستاوردهای تئوریک که برخاسته از جمعبندی و سنتز علمیِ تجارب مبارزه طبقاتی و تجربیات متنوع نوع بشر است متکی شد. باید ایدئولوژی را از جزمگرایی و مصلحتاندیشی زدود و به آن شادابی بخشید. باید بخشی از مردم تئوری انقلابی را آگاهانه راهنمای خود قرار دهند و مسئولیت رهبری تودهها را در کسب قدرت و آغاز فرایند تحول جامعه به دوش بگیرند.

مصر: خشم، توهم، کودتا
میلیونها مردمی که علیه محمد مرسی به خیابان آمدند حق داشتند که حاکمیت اسلامی را غیر قابل تحمل و غیر قابل قبول بدانند. محمد مرسی نتوانست به خواسته تودههای مصر که در تظاهراتها «نان و آزادی و عدالت اجتماعی» را طلب میکردند پاسخ بدهد بنابراین نتوانست «مشروعیت» به دست بیاورد. تنها کاری که او برای کسب مشروعیت انجام داد این بود که دین و قوانین شریعت را به زور به مردم تحمیل کند. خروج محمد مرسی از قدرت که به حق مورد نفرت بسیاری از مردم مصر بود موجی از شادی به راه انداخت. اما متاسفانه اغلب نیروهایی که خود را «انقلابی» مینامند تحت عنوان شکست اخوانالمسلمین، خود را به آغوش ارتش و نمایندگان سیاسی «بازار آزاد» و سلطۀ سرمایه امپریالیستی خارجی انداختند. حال آنکه همین سلطۀ سرمایه که مرسی هم یکی از نمایندگان و حافظانش بود و همین ارتش سرمنشاء رنجها و تحقیرها و استبدادی است که مردم مصر علیهاش قیام کرده بودند.

برزیل: معجزه دود می شود


اعتراضات کوچکی که اواخر ماه ژوئن 2013 (خرداد 29) در اعتراض به افزایش بهای بلیط وسائط نقلیۀ عمومی برپا شده بود سریعا به یک جنبش عظیم حقطلبانه تبدیل شد. دهها سال بود که برزیل چنین خیزش تودهای گسترده و تکان دهندهای را به خود ندیده بود. بیش از یک میلیون نفر در راهپیماییها شرکت کردند. در برزیلی که معجزه اقتصادی قرن بیست و یکماش میخواندند و قرار بود یک الگوی توسعۀ «دمکراتیک» سرمایهداری را ارائه کند، ناگهان همه چیز به هم ریخت. این اعتراضات محصول نارضایتی و خشمی عمیقی بود که طی سالها در هر گوشۀ این جامعه ریشه دوانده بود.

مردم برزیل از این خشمگیناند که چرا دهها میلیارد دلار صرف مجتمعها و ورزشگاههای لوکس برای برگزاری جام جهانی فوتبال در سال 2014 و بازیهای المپیک سال 2016 میشود در حالی که تودهها به مدرسه، خدمات درمانی و دیگر خدمات اساسی نیاز مبرم دارند. یکی از اقدامات دولت به اصطلاح سوسیالیست برزیل که خشم مردم فقیر را دامن زده تلاش برای تخلیه 170000 زاغه نشین و تخریب سرپناه آنان است تا به جایش برای گردشگران ورزشی در دوره جام جهانی و المپیک مجتمع مسکونی ساخته شود و چهره شهرها نیز به اصطلاح پاکیزه شود. مردم فریاد میزنند این حاصل دسترنج ماست، این مالیاتهای ماست که صرف چیزهایی میشود که برای ما نفعی در بر ندارد. فساد گسترده در دستگاه دولتی یکی دیگر از عوامل نارضایتی و خشم تودههای برزیل است. در این اعتراضات رسانههای رسمی و اصلی کشور آماج قرار گرفتند و فعالان جنبش برای اطلاعرسانی و ارتباطات مردمی کوشیدند شبکههای خبری آلترناتیو خود را به راه بیندازند. پاسخ دولت به این خیزش عظیم از یک سو وعده دادن برای انجام تغییرات فوری از جمله کنار گذاشتن مصوبۀ افزایش بهای بلیط وسائط نقلیه عمومی بود و از طرف دیگر به کار گیری گاز اشک آور و گلولههای پلاستیکی و در مواردی گلولههای سربی. تعدادی از تظاهرکنندگان در محلات محروم به قتل رسیدند و شمار زیادی نیز مورد ضرب و شتم پلیس قرار گرفتند و دستگیر شدند. 

ترکیه: درخت ها و انفجار اندیشۀ تغییر




طی سه دهۀ اخیر تغییرات عظیمی در ترکیه صورت گرفته که جزیی از جریان پر شتاب «جهانی سازی» امپریالیستی بوده است. این تغییرات به شکلگیری سرمایهداران جدیدی انجامید که سهم خود را از قدرت سیاسی و از سفره گستردۀ غارت و سود طلب میکردند. این فرایند همچنین شاهد جابهجایی میلیونها دهقان و کشتگر درگیر در اقتصاد معیشتی بود. آنان در نتیجۀ ورشکستگی راهی شهرها شده و در زاغههای پیرامونی جای گرفتند یا به خارج از کشور مهاجرت کردند. زنان نیز در شمار گسترده از خانه بیرون کشانده شدند تا برای سیر کردن شکم خانواده خود به کارگران ارزان تبدیل شوند. در عین حال همین زنان قربانی ایدئولوژی اسلامی و فئودالی و تحمیل ارزشها و سبک زندگی سنتی شدند. مدرنیزاسیون ترکیه دست در دست سرکوب و تحقیر زنان به پیش رفت. قتلهای ناموسی جزیی از همین فرایند بود.

الگوی ترکیۀ در حال توسعه تحت هدایت حزب اسلامگرای عدالت و توسعه، قرار بود نمونهای از یک سرمایهداری پر تحرک و متوازن به پشتوانه مادی سرمایههای امپریالیستی و پشتوانۀ معنوی اسلام سیاسی باشد. خیلیها در منطقه گمان میکردند که این بهترین گزینۀ ممکن برای ادارۀ کشورهای این منطقه است.
حزب عدالت و توسعه با وعدۀ «نظم عادلانه اقتصادی» به قدرت رسید. اما چیزی که به بار آورد نمایش تهوعآور بورس بازی، سودجویی و پارتی بازی بود که همه از کانالهای دولتی صورت میگرفت. پروژههای عظیم ساختمانی به اجراء در آمد که نتیجهاش نه فقط نفع بردن مشتی سرمایهگذار وابسته به حزب حاکم بلکه تخریب محیط زیست و از بین رفتن ذخایر آب و فرسایش خاک و نابودی گنجینههای نادر تاریخی بود. مسجد سازی را به عنوان برنامهریزی شهری جا زدند.

انفجار تودهای در ترکیه تضادهای ناگزیر این الگو را ناگهان آشکار کرد. در خیزش ترکیه نسل جدیدی از جوانان شورشگر به صحنه آمد و بیصبری و اشتیاق به تغییر وضع موجود را به نمایش گذاشت. صف رنگارنگ مبارزان در ترکیه، از جوانان دانشجو تا جوانان زاغهنشین، مهاجران از روستا، افرادی از طبقۀ متوسط شامل هنرمندان و روشنفکران، مخالفان سیاست اسلامی کردن سیستماتیک دولت و فضای عمومی و به تنگ آمدهها از تحمیل ارزشها و سنتها و اخلاقیات مذهبی تشکیل میشد. در صف اول شورش، زنان خشمگین از تعرض به بدن، به زندگی، به آزادیهای خود ایستاده بودند. زنانی که حمله حکومت به حق سقط جنین و ارزشهای تبلیغشده توسط حزب حاکم در مورد «آوردن فرزند بیشتر نشانۀ میهن پرست بودن و مادر خوب بودن است» را بر نمیتابیدند. بخشی از شورش را دانشپژوهانی تشکیل میدادند که حاضر نبودند تلاش اسلامگرایان برای کمرنگ کردن حقایق اثبات شدۀ علمی نظیر تئوری تکامل داروین را تحمل کنند. و بالاخره بخش مهمی از صف شورشگران را هواداران گروهها و سازمانهای انقلابی تشکیل میدادند که دوشادوش مخالفان تخریب محیط زیست و طرفداران آزادی بیان و مخالفان سانسور اینترنت و سرکوب روزنامه نگاران منتقد و متعهد، به میدان آمده بودند.



رویای دست یافتنی
کمونیسم دنیایی است که در آن مردم برای مصالح مشترک کار و مبارزه میکنند. جایی که در آن هرکس به هر شکل که میتواند به جامعه کمک میکند و هر آنچه را برای یک زندگی شایستۀ انسانی نیاز دارد دریافت میکند. جایی که در آن دیگر گروهی از انسانها بر دیگران حکم نمیرانند، ستم روا نمیدارند؛ وسایل یک زندگی شایسته و دانش و ابزار فهم واقعی دنیا را از بقیه نمیدزدند و راه تغییر دنیا را بر آنان نمیبندند.
بدون این افق دید، بدون مبارزهای مصمم برای رهایی نوع بشر از تمایزات و تخاصمات اجتماعی، امیدها و رویاهای مردم در مورد دنیایی متفاوت و بدون استثمار و ستم، رنگ واقعیت به خود نمیگیرد.
شرایط لازم برای رسیدن به کمونیسم در دنیای کنونی وجود دارد. نظام جهانی سرمایهداری فعالیت صنعتی، کشاورزی، خدماتی و فکری چند میلیارد انسان را در خط تولید جهانی به هم آمیخته است. این تولید گسترده ظرفیت تامین نیازهای مادی همه انسانها را دارد اگر بر دنیا روابط و ارزشهای اشتراکی حاکم شود. اما سرمایهداری این ظرفیت را فقط برای انباشت هر چه عظیمتر سرمایه خصوصی به کار میگیرد. در نظام موجود عظیمترین ذخیرۀ موجود که تودههای مردم هستند از خدمت به حل نیازهای همه انسانها دور نگه داشته میشوند. نه فقط کارگرانِ بیکار و کشتگران کنده شده از زمین عاطل و باطل رها شدهاند بلکه حتی کسانی که بخت کسب دانش و مهارتهای گوناگون داشتهاند نیز اجازۀ استفاده از تواناییهای خود را در خدمت به مردم نمییابند. شرایط زنان و ستم بر آنان که نیمی از جامعه بشری را تشکیل میدهند نمایش تکان دهندۀ اسارت نوع بشر است. 
نشریه آتش